توی این دو سه ماه گذشته به اندازه ی همه ی عمرم آهنگِ دری وری و چرت شنیدم.حتی خواننده هایی که امیدواریم خوب بخونن هم میرن تو جاده خاکی و یجورِ مسخره و عجیبی چرت میخونن و تقریباً تصویرِ نسبتا خوبشون رو توی ذهن ما خراب میکنن.احتمالاً اینم جزوِ بخشِ آخرالزمانیِ قصه ی ماست توی این سالِ بلوا

حالا به درجه ای از گوش دادن به موسیقیِ بلادِ کفر رسیدم ، که فقط آهنگِ جامائیکایی و بورکینافاسویی مونده که نشنیده باشمو به صورت قطره چکانی سعی کردم ذخیره ی آهنگ خارجیا رو مصرف کنم که برام تکراری نشن

امروز این آهنگ رو گوش دادمخوب بودغمگین هست ولی نه در حدِ تیغِ پنجمو ببر تو شیکمم درش بیارِ خراطها. :|

آخرشم سیامک عباسی نجاتم داد

کلیک

+ هشتگ دورخیز برای آلبومِ چاوشیِ صدا خسته


ای فرزند آدم.

تو حالا در سخت ترین و حساس ترین روزهای بشریت ایستادی.حالا تو داری روزهایی رو تجربه میکنی که هرگز کسی تجربه نکردهو در دنیایی زندگی میکنی که هرگز کسی زندگی نکرده.

این بختِ تو بودهبابتش شاکی نباش.

پس اگر توی این راهِ دشوار پشتِ حق و حقیقت ایستادی ،  خداوند در پایان به تو روی این زمین ، دنیا و زندگی ای خواهد داد که هیچ انسانی از ازل لمسش نکردهموهبتی که به هیچ بشری عطا نشده.اونوقت تو خواهی خندید و آرامش خواهی داشت

و اگر پشت باطل ایستادی و حق رو رها کردی ؛ در پایانِ این آزمون دشوار خودت رو در حالی میبینی که دنیا و عُقبی رو به یکباره از کف دادی

و البته قطعاً خدا مهربان و بخشنده ست

پس فکرت رو باز کن و به پایانِ این راه نگاه کن.اینجا پایانیه بر هزاران سال تلاش و جهد برای تعالیِ انسانیت و مهربانیحالا بگودوست داری توی این مسیر کجا باشی؟! دوست داری پایانش رو جشن بگیریم یا غصه ش رو بخوریم.

انتخاب با خودته.

 


توی این یک هفته ای که نت نداشتیم ؛ ینی داشتیم ولی به همه جا دسترسی نداشتیمبسی راحت بودیم.

اَی خوب بوداَی خوب بود 

البته با اون دسته از آدمایی که میخواستیم هنوزم ارتباطمون رو داشتیما.ولی همینکه دیگه دغدغه ی چک کردن اینستا و تلگرام رو نداشتیم باعث میشد به دنیای بیرون و زندگی واقعی بیشتر توجه کنیم.

حالا با اتصالِ دوباره به همون وضعِ اسبقِ اعتیادمون برمیگردیم و دوباره کله هامون میره تو این گوشیِ کوفتی.

+ خداروشکر با اومدنِ سرمای زود هنگامِ پاییزی به تهران ؛ حالِ من بسیار خوب میباشدالبته باید خاطرنشان کنم که مِن بعد از این به حول و قوه ی الهی شاهد بارون ها وبرف های زیادی خواهیم بودهم توی بهار و هم پاییز و زمستون

:)


بالاخره یه روز یه انگشتر میخرم و میدم اسمتو روش بنویسن تا پیشم باشی تا مراقبم باشی تا به خودم ببالم از داشتنت تا دلت برام تنگ بشه و راهم بدی خونه ت تا دلم برات تنگ بشه و پرواز کنم برای اومدن بالاخره به روز یه انگشتر میخرم و میدم اسمتو روش بنویسن تا همه ی عالم بدونن این دنیا تو دستای کیه روم نمیشه بگم بهت عاشقم ولی عاشقم به انگور روی ضریحت به ایوون نجفت به آرامش صحن و سرات به دل مهربونت چشمای قشنگت ابوتُراب من این عید مبارک خودت و خانواده ت باشه مبارک همه
بعد از فکرای خیلی زیادی که راجع به ازدواج توی سرم میچرخید و تصمیمایی که هی میگرفتم و هی بهم میزدم. بعد از همه ی ناراحتیای گذشته و الانم که شاید فقط و فقط نرگس بفهمتشون. بعد از همه ی اینا تو گرگ و میش هوا نشسته بودم تو حیاط بهار پشت تلفن نزدیک نیم ساعتی بود که داشت حرف میزد بغض کرده بودم و صدای اذان کلِ خیابونو پر کرده بود باشه که یادم بمونه.
از روح الله رجایی ممنونم که باعث شد روزهای زیادی پشت سر هم برای امام حسین گریه کنم و اونو بهانه کنم.به چشمهاش نگاه کنم و دلم بگیرهغبطه به حالش بخورم.به اونچه که توی دلش میگذشت و به جایی که الان حضور داره. از مهدی شادمانی هم همینطور.که دیدن نگاهش هنوز باعث میشه بغض کنمعکسش با موهای مشکی وقتی روی اون صندلی با پس زمینه ی سفید نشسته بود و میخندیدیا اون یکی عکسش با موهای سفید.وقتی هنوز میخندید
توی همین سالِ کذایی ، که منشاء بسیاری احوالاتم شده بود ؛ که از تلواسه ی این سفر و رفتن و نرفتنش یک آدم دیگر شده بودم ؛ که یک نوع غریبی از دلشوره را تجربه کرده بودم ؛ توی مرحله یکی مانده به آخر چشمم به جمال خانه پدری روشن شد. توی حالی رسیدم اینجا که از خودِ شهرِ امام کاظم و نوه اش تا خودِ همین نجف تب و لرز گرفتارم کرده بود و تقریبا دو سه روزی بود که غذا نخورده بودم.انقدر لِه و لَورده که نفهمیدم ماشین توی کدام خیابان پیاده ام کرد که تهَش رسیدم به آن پله
انقدری خسته ی هیئت رفتنای هر شب و هر لحظه بودم که هرچی میخوابم خستگیم در نمیره.بنظرم همون یه گُله راهی که از ورودی پارک ارم تا ورودی ریحانه الحسین پیاده میرفتیم خودش خسته کننده بود.ظهر عاشورا هم که هیچ.فکر کنم دوساعتی پیاده رفتیم توی آفتاب تا برسیم به دسته.امسال یک کمی متفاوت بود و احتمالا سالِ دیگه این کارو نمیکنمفکر میکنم نرگس هم اندازه ی من و شاید بیشتر ؛ خسته شده بود.ولی خب هیچی نگفت جدای از اون ماسک بود که تقریبا نفسم رو بُرونده بود و
سال پیش در چنین زمانی شما خاطره ی زیر رو ثبت کردید: امشب که گذشت عقد کنون یوسف بود دو هفته پیش خبر دادن بهمون رفته بودن اردبیل بله برون.همونجا هم نامزد و محرم شده بودن امروز هم رفتن دفتر صدوقی عقد کردن صبح ساعت ده و نیم ما هم نرفتیم ینی فقط خودشون بودن امشب هم مراسم عقدشون بود به تاریخ هیجده اذر هزار و چهارصد یوسف هم داماد شد وقتی دیدمش خیلی خوشحال شدم ذوقی که درست وقتی محسن حاج عمو رو توی لباس دامادی دیدم یه ذوق و شادی منحصر به فرد و خاص وقتی میبینی یکی
+ تولدت مبارک جانانم قسم به همه ی لحظه های دیدنت و از ذوق به فنا رفتن. همه ی خستگی هایی که تو از من به در کردی. همه ی گلایه هایی که وقتی دیدمت یادم رفت بهت بگم. همه ی چیزایی که ازت میخواستم و وقتی بهت رسیدم دیگه جز خودت چیزی نمیخواستم همه ی شبایی که با فکرت خوابیدم. همه ی ملودی هایی که گوش دادم و تو یادم اومدی. همه ی حسین مولا های وسط هیئت حاج محمود. همه ی بدو بدو هام برای رسیدن به مجلس عزات.
+ محمد فقط یه پیشنهاد داد اولش و من خیلی خسته بودم برای قبول کردن و رفتن.یهو برگشت گفت الهام بیا نماز عید فطر بریم مصلی.گفتم محمددد فرداش عروسی داریما.گفت عب نداره بعدا میتونیم بخوابیم.اول قبول نکردم اما بعدش دلم نیومد تنها بره ساعت 4 صبح بیدار شدیم و تا 5 زدیم بیرون.راننده اسنپ یه لات با مرام بود واقعا :)) وقتی دید بزرگراه رو بستن راه رو دور کرد اما ما رو رسوند دم مترو مفتح.اونجا یه آقایی وایستاده بود و مدام تکرار میکرد سلام عید شما مبارک؛
دمپایی ای که تا به تا پوشید بچه م رو یجایی گذاشتیم و یه صندل یم. لِه و لورده برگشتیم خونه ی اون آقا. من وسط راه پام لیز خورد و خوردم زمین. دنبال آب خوردن کلی گشتیم.میوه یم و.رسیدیم خونه سید اعلا
+ ساعت 7 زنگ زد که اگر میتونی بیا بلوار کشاورز کنار پارک توی نقطه ی.منتظرتم اصراری میکرد.مشکوک شدم پوشیدم و زدم بیرون و عین دفعه قبلیش دیرتر از خودش رسیدم.گرچه خودش همیشه زودتر از ساعتی که میگه میرسه و بعد از نگاه های چپ چپ من میگه عادت کردم. + گوشیم رو که خراب شده مدتیه و کار نمیکنه رو نگاه انداختم و دیدم از هوش رفته کلا.طبق عادت این چند ماه سوزن رو از کیفم دراوردم و سیم کارت رو وسط خیابون خارج کردم و انداختمش توی گوشی نَفتی و بعد از چندین

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

عاشقانه 2 عاشق بی انتها A.S.T.I انجام پروژه های تجزیه و تحلیل و مهندسی نرم افزار Web اطلاعات تخصصی فناوری و موبایل های هوشمند هزار خدمات روزنامه شرق آرلیس